از یک زن دیوانه
جمعه, ۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۷ ب.ظ
و این منم
زنی دیوانه
در آستانه ی فصلی گرم
زنی که آسمان از او بارور می شود
فرزندان خاک از او می میرند.
و روزش از ابری شدن عصر آغاز می شود.
از نو خواهم رویید
و فرو خواهم ریخت
متولد می شوم
و به زیر می کشد مرا
آسمانی که دفن شده است
این منم
زنی مجنون
که زیر قرص ماه گم شده است
و به خورشید میگوید
" شب را پرستش کن "
- ۹۴/۰۳/۰۸