جهنم خصوصی یک تارک دنیا

از جنون تا خط خطی

جهنم خصوصی یک تارک دنیا

از جنون تا خط خطی

جهنم خصوصی یک تارک دنیا

یک روز صبح بیدار شدم و دیدم که یک دیوانه ام
یک لحظه عاشق خودم هستم و یک لحظه از خودم گریزانم
با مرگ حرف زدم. با خدا کتک کاری کردم

تا عاقبت تسکینی بر من نازل شد

خط خطی کردم...

پی نوشت1: توضیحات تغییر خواهد کرد.
پی نوشت2: به روز رسانی دیر به دیر
پی نوشت3: چیز هایی را از وبلاگ سابقم منتقل خواهم کرد
در صورتی که مایلید با ماقبل 18 سالگی و روزهای ناشیانه ام آشنا شوید می توانید به همین آدرس در سرویس بلاگفا مراجعه فرمایید.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

تحلیلی بر فیلم کوتاه next floor

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳ ق.ظ

تماشای فیلم در یوتیوب:


https://youtu.be/EmRVKJ8AUtk


دانلود در کانال تلگرام:


https://t.me/lonelytown/1296


******************************


نگاهی نشانه شناسانه بر فیلم کوتاه «طبقۀ بعدی»


فیلم next floor  یا «طبقۀ بعدی» فیلمی سوررئالیستی و معنا گراست که به نظر می­رسد اقتباسی از نمایشنامۀ «کرگدن» اوژن یونسکو باشد یا دست کم از خط داستانی  کرگدن الهام گرفته است.

نمادهای این فیلم کوتاه به قدری تو در تو است که در تعبیر آنها گاه به مشکل بر می­خوریم. اما بخشی از نمادها کاملاً روشن است.

 

فیلم در شروع با یک کلوس آپ از چهرۀ سرمهماندار آغاز می­شود. جزئیات و تک تک خطوط چهره­اش را به وضوح می­بینیم. صورتی بی حس اما هوشمند که با دقت تمام در دوربین خیره شده و گویی به اعماق مغز بیننده نگاه می­کند. شاید خیلی پیر نباشد اما می­شود حدس زد که بسیار با تجربه است.

موسیقی با ریتم آرام اما اضطراب آوری شروع به نواختن می­کند. فضایی کاملا خاکستری رنگ و نور کم.

یک سینی پر از غذاهای نیم پخته و آراسته میان میز است. یازده نفر با شخصیت هایی متفاوت دور میز نشسته اند و مشغول خوردن هستند. سه مرد با سرهایی کاملاً طاس که در یک نما در کنار هم نشان داده می­شوند طوری که مخاطب احساس می­کند این سه نفر با هم یک کارکتر را تشکیل می­دهند و معنایشان از کنار هم قرار داشتنشان است. بسیار سریع غذا می­خورند و هیچ توجهی به محیط پیرامونشان ندارند.

یک پیرمرد خوش پوش که به نظر نمی­رسد چندان در قید لباس­هایش باشد و با دست و بدون قاشق و چنگال غذا می­خورد.

یک نمای دقیق تر از غذاها می­بینیم که کاملاً خام هستند و به سرعت از سینی غذا برداشته می­شوند. از آن ها بخاری بلند می­شود که با توجه به خام بودنشان به نظر می­رسد بخاری از فساد و خرابی باشد. میوه­های پلاسیده و چروک نیز بر این احساس صحه می­گذارند.

 یک مرد پیر با ظاهری درویش مآبانه که یک سینی خوراک کوسۀ کامل در کنارش گذاشته است و بسیار سریع و با ولع غذایش را می­خورد. یک زن که آرایش و جواهرات بسیار و سنگین به خود آویخته و سعی می­کند مبادی آداب و مردم دار باشد و ارتباط با دیگر حاضرین برقرار کند.

 زنی جوان با چهره ای مردانه و آراسته و بور که از زیر چشم حواسش به تک تک حاضرین هست و در اثر سنگینی نگاه­های او، مهمانان دیگر مانند آن سه مرد طاس بی توجه، پاسخ نگاهش را با نگاه­ها و رقصاندن چشم و ابرو می­دهند.

دوربین حین چرخیدن دور میز با تأکید تصویری شفاف از غذاهای روی میز نشان می­دهد که بدانیم از چه چیز تهیه شده اند. سر یک کرگدن و سر یک پلنگ را می­بینیم که هر دو نماد امیال انسانی،شهوت و خوی وحشی گری هستند. پشت سر پلنگ مردی را می­بینیم که خود را مانند زنان درست کرده. ناخن های مانیکور و آرایش شده که با عشوه گری لقمه های غذا را جدا می­کند و مدام به پیش خدمتها حین پذیرایی نگاه می­کند.

یک مرد ویلچر نشین که با سرم غذا می­خورد. یک مرد فربه که با لبخند و اشتهای بسیار غذا می­خورد. صورت همۀ این شخصیت ها مثل گچ سپید است.

 یک زن که آرامتر از بقیه غذا می­خورد و مدام هم سفره هایش را با تردید بررسی می­کند. محیط پیرامونش را زیر نظر دارد و تک تک حرکت های محیط را می­سنجد. روی پاهایش خاک نشسته و صورتش به اندازۀ دیگران بی رنگ نیست.

صدایی شبیه به از هم گسستن چوب می­­شنویم. تمامی دست اندرکاران پذیرایی از این مهمانان و زن هشیار متوجه تغییرات هستند. واکنش نشان می­دهند. خدمتکاران و نوازندگان با یکدیگر نگاه های معنی دار رد و بدل می­کنند و هیچ کدام مانند مهمانان بی رنگ نیستند.

می­توان رنگ صورت را نشان از هشیاری و توجه دانست.

ناگهان زمین شکافته می­شود و مهمانان به طبقۀ زیرین فرو می­روند. حرکت در جهت نزولی است. خدمتکاران و نوازندگان انتظار این واقعه را داند اما با وجود هشیاری باز هم شوکه می­شوند. سرمهماندار با خونسردی تمام برگه ای را در مقابلش باز می­کند و شروع به نوشتن می­کند و به گروه پذیرایی اطلاع می­دهد «طبقۀ بعد».

در طبقۀ زیرین مهمانان بسیار خاکی شده اند. مهمانداران شروع به پاک کردن غبار از لباس آن ها می­کنند و پذیرایی آغاز می­شود. هر چه جلو تر می­رویم تصاویر نمای بسته ای که از غذاها نشان می­دهند خام تر و تهوع آور تر می­شود. از آرایش غذا کاسته و بر تعفن آن افزوده می­شود.

هرچه جلوتر می­رویم سرعت غذا خوردن مهمانان بیشتر می­شود. ریتم موسیقی سریع­تر می­شود.

یک چلچراغ واحد وجود دارد که بعد از شکافته شدن زمین همان مسیر را طی می­کند و به دنبال مهمانان می­رود.

مهمانداران و نوازندگان پشت سر مهمانان به طبقۀ پایین­تر می­روند.

به مرور ریتم فیلم تند تر می­شود.

زن ثروتمند و آراسته پس از سقوط به اولین چیزی که توجه می­کند جواهر بزرگ انگشترش است که خاک آن را پاک می­­کند.وقتی به بالای سرش نگاه می­کند نمایی از بالا را نشان می­دهد که با وجود نور کم متوجه می­شیم قبلا هم این مسیر را طی کرده اند و چندین طبقه سقوط کرده اند.

یکی از مردهای طاس شروع به غذا خوردن می­کند و دیگران به دنبال او. زن مردد با غذایش بازی می­کند و اطرافش را نگاه می­کند. سرمهماندار با نگاهش او را تحت فشار قرار می­دهد و چشم از او برنمی­دارد.

در این طبقه باغذاهایی از حیواناتی عجیب و نامأنوس و تزئیناتی عجیبتر از قبل مانند موش، بز کوهی و کرگدنی که زنده به نظر می­رسد از مهمانان پذیرایی می­شود. مهمانان ابدا احساس عجیبی ندارند.

 زن مردد آشکارا پذیرایی مهمانداران را پس می­زند اما غذاها را به بشقاب او تحمیل می­کنند.

هرچه پایینتر می­رویم فضا تاریکتر می­شود.

درطبقۀ بعدی پیش از اینکه مهمانداران غبار را از لباس مهمانان پاک کنند مهمانان شروع به خوردن غذا می­کنند و منتظر پذیرایی نمی­مانند. این بار زودتر به طبقۀ پایینتر سقوط می­کنند و فیلم سرعت بیشتری پیدا می­کند. جزئیات کمتری نمایش داده می­شود و بیشتر مناظر را از دور می­بینیم.

سرمهماندار برای رفتن به طبقۀ پایین و پذیرایی از مهمانان هرچه پایین و پایین تر از دیگران مشتاق تر است و حتی پیش از سقوط مهمانان به طبقات پایینتر اطلاع می­دهد و اعلام آماده باش می­کند.

میان مهمانان رقابتی برای هرچه بیشتر و افراطی تر خوردن غذاهای تهوع آور فاسد شکل گرفته است. حتی از بشقاب یکدیگر غذا می­دزدند با اینکه بشقاب خودشان پر از غذاست.

روی صورت زن مردد مقدار زیادی خاک نشسته و او هم مانند دیگران بی رنگ شده. آرام آرام به جمع می­پیوندد.تردید هایش را کنار می­گذارد. ردی از اشک روی صورتش میان خاک نشسته بر چهره اش می­بینیم. شروع به خوردن می­کند و به شکل جنون آمیزی می­خندد.

 ده نفر دیگر به جان هم افتاده اند و آشوب بزرگی به پا شده است.

پس از سقوط بی وقفه و بی پایان مهمانان لبخند عمیقی بر صورت سرمهماندار می­نشیند و این اولین بار است که احساسی را بر صورت بی حالت او می­بینیم.

پس از آن دوباره به دوربین خیره می­شود طوری که انگار شما مهمانان بعدی او هستید و همان نگاهی را که به زن مردد در ابتدای مهمانی داشت، در چشمان شما می­دوزد.

 

زن ثروتمند نمادی از مردم خودنما ست. سه مرد طاس نماد تودۀ مردم که بدون تعلل و اندیشه مسیری مبهم را بدون جستن چرایی و هدف می­پیمایند و تبدیل به اکثریت می­شوند و دیگران را به دنبال خود می­کشند.

مرد فربه نماد طمع و ثروت اندوزی است.

زن مردنما و مرد زن نما، نماد از خود بیگانگی و شاید جریان های فکری رادیکال بدون هدفی پیش برنده و صرفا متفاوت در ظاهر هستند.

مرد ویلچر نشین نمادی از طبقۀ ناتوان جامعه است که به هر شکلی می­خواهد با جریان شکل گرفته همراهی کند و توجهی به آنچه که باید به عنوان بهای این همراهی بپردازد نمی­کند حتی اگر متعلق به این جمع نباشد.

مردی که ظاهری درویش گونه و ریش های بلند دارد می­تواند هم نماد افرادی باشد که خود را فرزانه می­نمایند، هم نماد سیاستمداران که با نگاهشان دیگران را به مبارزه می­طلبند و وارد جریان دلخواهشان می­کنند و سایرین را با خود همراه می­کنند. و از سوی دیگر می­تواند نماد احتکار و طمع باشد.

هر یک از شخصیت ها فارغ از جزئیاتشان طمع و تهی اندیشگی خود را نشان می­دهند. اما در این میان سه کارکتر بسیار جالب توجه هستند که گره های داستان را تشکیل می­دهند.

زن مردد، نمادی از قشر روشنفکر و فرهیخته است که در مقابل جریان اکثریت مقاومت می­کنند و سعی می کنند به دنبال این جریان کشیده نشوند. این زن نقطه اشتراک نمایشنامۀ کرگدن و این فیلم است.

 

شخصیت لی لی در اثر یونسکو، نامزد راوی داستان است که در ابتدا همسو با راوی است و در مقابل تبدیل شدن یا علاقه مند شدن به کرگدن ها مقاومت می کند اما به مرور نظرش تغییر می کند و همسو با جمع فریب این جنون را می خورد و راوی را ترک کرده و به کرگدنها علاقمند می شود و به آنها می پیوندد.

پس از شکست خوردن قشر فرهیخته سقوط جامعه سرعتی چند برابر می­گیرد و هیچ چیز نمی­تواند نجاتش بدهد. حرکت مردم در تاریکی جلوتر از حرکت چراغی است که پیرامونشان را روشن می­کند و چلچراغ با فاصلۀ زمانی جالب توجهی به دنبالشان سقوط می­کند و می­بینیم که بندی بریده از چلچراغ آویزان است. گویی چراغ، نمادی از دانش باشد که ریشۀ اندیشگانی و سقفی که باید به آن متصل باشد از دست داده است و دیگر تاثیری در روال زندگی مهمانان ندارد. فقط به دنبالشان می­رود تا  تصویر آنها را روشن کند. تاثیر فعالی در سرنوشت مهمانان ندارد.

کارکتر دوم، مجموعۀ خدمتگزاران و مهمانداران است که آلوده به این فضای شهوت زدگی و زیاده خواهی نمی­شوند اما با امر « به جلو راندن این جامعه به سوی سقوط» ارتزاق می­کنند. یعنی شغلشان این است و بدون این جامعۀ آغشته به طمع و شهوت و امیال حیوانی آن ها شغلی نخواهند داشت. از سرعت جلو رفتن جامعه به سمت تاریکی شگفت زده می­شوند و حتی حالتی تاسف آمیز و ترسیده پیدا می­کنند اما متوقف نمی­شوند و قصدی هم برای نجات آن ها ندارند.

و اما شخصیت فانکشنال سوم، سرمهماندار.

سرمهماندار کسی است که تمام این فضا را طراحی و کارگردانی می­کند و به گروهی که در مقابل گرداب مکندۀ فساد و سقوط مقاومت می­کنند، پذیرش شرایط  و قوانین حاکم را تحمیل می­کند و مشتاق سقوط این جامعه است. در کاری که می­کند سخت و راسخ است و تنها زمانی که از سقوط این جامعه مطمئن می­شود احساس رضایت می­کند.

سر مهماندار کیست؟ شاید یک نظام حاکم، یک تفکر حاکم یا یک ایدئولوژی پیش رونده باشد.

هر آنچه که می­تواند جامعه ای را به دنبال خود بکشد و در مسیر هدف خود به سوی قهقرا سوق دهد.

حرکت این جامعه به سوی تاریکی و خفت و پستی است و جلوی این حرکت رو به پایین را نمی­توان گرفت.

وقتی این فیلم را دیدم، اولین مصداقی که در دنیای واقعی به نظرم رسید اینستاگرام و «ریچ کیدز» و تودۀ مردمی بود که به زندگی لاکچری بدون فلسفه دامن زدند بی آنکه بدانند چرا از گروهی که هیچ سنخیتی با آنها ندارند پیروی می­کنند و اصلا چرا می­خواهند مانند آن ها باشند؟

طوری که وقتی بساط «ریچ کیدز» جمع می­شود این مردم هنوز مسیر آنها را ادامه می­دهند و یک فرهنگ نسبتا کلان را شکل می­دهند. فرهنگ اینستاگرامی!

فرهنگ اینستاگرامی چطور گروه روشن فکر را با خود به قهقرا می­برد؟

به قول نوشین زرگری، اگر زمانی که پروست در جست و جوی زمان از دست رفته را می­نوشت یا وقتی فلوبر، مادام بواری را می­نوشت اگر شبکه های اجتماعی و این شهوت حضور و اعلام وجود و نوشتن در همۀ آن ها وجود داشت، آیا هرگز چنین شاهکارهایی خلق می­شد؟ یا اینکه تمام جزئیات و شگفتی مادام بواری به یک پست کوتاه و شعاری در نکوهش خیانت خلاصه می­شد و خیلی زود به فراموشی می­پیوست؟

شبکه های اجتماعی خلاقیت انسان ها را منهدم کرده اند. جریان های گرداب گونه _چیزی فراتر از موج که این روزها با آن دست و پنجه نرم می­کنیم_ هنرمندان و اندیشمندان ما را درون خود کشیده اند.

میل به ارتباط در عین بسته بودن راه های ارتباط حقیقی روز به روز هیولای شبکه های اجتماعی را پروار تر می­کند و مردم را از زندگی واقعی و اندیشۀ پویا و چالش و مباحثه دور نگه می­دارد. همه چیز به لشکرکشی های مجازی و شعارهای تو خالی و فریادهای آزادی خواهی بدون مشت از پشت کیبوردها ختم می­شود.

و این رخوت و سستی همان چیزی است که سرمهماندار از آن بقا می­گیرد و در انجام آن ماهر و با تجربه است. سالیان سال، چگونگیِ ساکت و تهی کردن مردم را مطالعه کرده و آزموده تا به اینجا رسانده که به این سرعت ابزارهایش را میان مردم رواج می­دهد. در حالی که حتی نویسندۀ این متن خود عضوی از این رسانه ها و ابزارهاست، می­داند که بودنشان هیچ فایده ای ندارد و همچنان با این گرداب ناگزیر همراه است.

بسته نگاه داشتن مسیرهای ارتباطی همان است که مردم را وادار به پیوستن به شبکه ها اجتماعی می­کند تا پاسخگوی « نیاز به ارتباط» باشند.

و در این میان، برای نگاه داشتن مردم در این فضا و پیشگیری از دلزدگی آن­ها، از شهوت ها و امیال بی پایان خود آنها در این مسیر استفاده می­کند. تنها چیزی که تا ابد می­تواند سرگرمشان کند.

در پایان، سرمهماندار چشم در چشمان شما می­دوزد تا با وقاحت هرچه تمام تر به رویتان بیاورد که شما نیز جزئی از این مهمانی هستید. مهمانی سقوط! مهمانی انسداد  اندیشه و خلاقیت و پرسشگری...



ملیکا فراهانی

24 مرداد 1396

  • تارَک؛ یک میزانتروپ

نظرات  (۱۰)

تحلیلتون بسیار عالی بود امیدوارم یه روزی گروه هایی خاض خودشونو بتونن از این منجلاب بکشن بیرون 
پاسخ:
مخلصم
انشاالله 
سلام
ممنون از پست خوبتون
با اجازتون به اشتراک گذاشتم
anjoman_bamdad@
پاسخ:
تشکر از لطف شما
عالی بود، عالی 👌
تفسیر و تعبیر بسیار زیبایی بود . 
ریز بینی و موشکافی شما خیلی خوب بود. 👏👏 
پاسخ:
مخلصم :)

مرسی از مطلبت
من فک میکنم مردی ک ظاهری درویش مابانه داره میتونه نماد ادمای فریبکار و فاسدی باشه ک در نقش عارف و دیندار تنها پوشش بیرونی رو مدنظر داره اما با بقیه هیچ تفاوتی نداره باشه
پاسخ:
کاملا درسته.
خواهش می‌کنم. مرسی از شما که خوندی :) 
ک فیلم فلسفی و نمادین عالی و یک تحلیل کامل و عالی، متشکرم
پاسخ:
سپاس از شما که خوندید :) 
با نزدیک شدن به انتها نقد هم قوی تر میشد. ممنونم.
پاسخ:
ممنونم از دقت شما و وقتی که صرف مطالعه نقد من کردید
خوشحالم کردید 
عالی بود 👌🏻
  • مجید عزیزوند
  • بسیار عالی و تاثیر گذار و نفکر برانگیز بود. سپاسگذارم بابت این نقد.
    پاسخ:
    خواهش میکنم.
    تشکر از شما که وقت گذاشتید خوندید :) 
    فوق العاده هم فیلم هم نقد
    پاسخ:
    درمورد فیلم بله 
    درمورد نقد نظر لطف شماست.خوشحالم کردید با نظرتون
    خیلی قشنگ بود 
    پاسخ:
    :) 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی