از خیرش گذشتم
هیشکیو ندیدم مثل خودم حوصله متن بلند خوندن داشته باشه. مثل من از بلندی متن لذت ببره.
شاید از وقتی رفتم دانشگاه وقت کمتری برای مطالعه متفرقه و صرفا جهت لذت گذاشتم. ولی اون موقع که من هنوز دبیرستان نمیرفتم و رمان تاریخی لوکرس بورژیا 2500 صفحه فونت 9 (صفحه هاش از کاغذ آچار پهن تر و بلند تر بود ) راجع به تاریخ روم و ایتالیا میخوندم یا وقتی 1900 صفحه زن سفیدپوش خوندم اینایی که الان هرررچی مینویسم میان میگن کوتاه تر بنویس کجا بودن؟
مسئله جذابیت یک نکته ست. مسئله اینکه حتی خط اولو نخونی ببینی مجذوبش میشی یا نه و فقط تا چشمت به حجم متن خورد بگی نه نمیخونم یه چیز دیگه ست.
حتی یک بار نشد یک نفر بیاد به من بگه خانم فراهانی من وقت گذاشتم این مقدار حرفی که شما زدی خوندم. ولی جذاب نبود. به این دلیل... مثلا تعلیق نداشت. یا یکنواخت بود. یا جملات تکراری داشت. یا موضوع بد بود. یا اصن بگه خلاف عقیده من بود. یا خالی از دانش و مطالعه بود و شما بدون خوندن یک خط کتاب اومدی 4 صفحه زر زدی دریغ از دوزار محتوا!
هیچ وقت هیچ کس اینا رو به من نگفت. نه به خاطر اینکه محتوام خوب بود. بخاطر اینکه کلا نمیخوندن حتی دو سه خط اولش رو که نسبت به موضوع بیان یه نظری بدن. بدون خوندن حتی یک واژه از متن یا حتی عنوانش اومدن گفتن کوتاهتر بنویس لطفا.
واس همین چیزاس که میخوام نوشتنو کنار بذارم.
من نمیتونم کوتاه بنویسم. نمیتونم دائما خودمو شکنجه بدم برای تغییر کردن و باب طبع مخاطب شدن آخرش واس طاووس شدن راه رفتن خودمم یادم بره همینی هم که دارم از دستم بپره.
نوشتن تنها پناهگاه و فضاییه که برای بیرون ریختن خودم دارم.
نمیخوام این فضا رو برای جلب رضایت دیگران از دست بدم.
داغون میشم اگر یه روز حس کنم دیگه خلاقیتی برای ساختن جمله ندارم. دیگه جمله سازی رو فراموش کردم.
ولی دیگه هیچ وقت از کسی نخواهم پرسید نظرت راجع به این متن یا هرچی چیه.
کاریزمای کشوندن مخاطب دنبال خودم رو ندارم. پس دیگه به امید خونده شدن نمینویسم. و منتشر هم نمیکنم.
میرم دنبال یه کاری میگردم که توش پرفکت باشم. یه چیزی که توش گزینه های دیگه رو حذف کنن تا برای کار من وقت بذارن یا حاصل کار من رو خواهان باشن. هرچیزی میتونه باشه. آشپزی مثلا. یا حتی جارو زدن خیابون. هر چیزی.
سماجت تو راهی که نمیتونی بهترین و درخشانترین مصداقش باشی سوزوندن وقته. وقت برنمیگرده. هرچی زودتر بفهمی داری وقت میسوزونی کمتر ضرر میدی.
با این تفاسیر وارد مرحله جدیدی میشیم.
شروع میکنم به مقاومت در برابر خویشتن و میل به منتشر کردن و نظرخواهی از دیگران.
سعی خودمو میکنم. ببینیم چقد موفق میشم. چقد عرضه دارم مقابل خودم بایستم و خواسته های نفسانی و میل به دیده شدن رو پس بزنم. هوم؟
اگر توکلی داشتم باید الان جمله مو با "توکل برخدا ببینیم چی میشه" تموم میکردم.
ولی مجورم با یه پایان بندی ضربتی مث همون "هوم؟ " و ول کردن کلام روی هوا بدون یه فرود منحنی تموم کنم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
- ۹۶/۰۴/۰۲