جهنم خصوصی یک تارک دنیا

از جنون تا خط خطی

جهنم خصوصی یک تارک دنیا

از جنون تا خط خطی

جهنم خصوصی یک تارک دنیا

یک روز صبح بیدار شدم و دیدم که یک دیوانه ام
یک لحظه عاشق خودم هستم و یک لحظه از خودم گریزانم
با مرگ حرف زدم. با خدا کتک کاری کردم

تا عاقبت تسکینی بر من نازل شد

خط خطی کردم...

پی نوشت1: توضیحات تغییر خواهد کرد.
پی نوشت2: به روز رسانی دیر به دیر
پی نوشت3: چیز هایی را از وبلاگ سابقم منتقل خواهم کرد
در صورتی که مایلید با ماقبل 18 سالگی و روزهای ناشیانه ام آشنا شوید می توانید به همین آدرس در سرویس بلاگفا مراجعه فرمایید.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

از خیرش گذشتم

جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۵ ب.ظ

هیشکیو ندیدم مثل خودم حوصله متن بلند خوندن داشته باشه. مثل من از بلندی متن لذت ببره. 

شاید از وقتی رفتم دانشگاه وقت کمتری برای مطالعه متفرقه و صرفا جهت لذت گذاشتم. ولی اون موقع که من هنوز دبیرستان نمیرفتم و رمان تاریخی لوکرس بورژیا 2500 صفحه فونت 9 (صفحه هاش از کاغذ آچار پهن تر و بلند تر بود ) راجع به تاریخ روم و ایتالیا میخوندم یا وقتی 1900 صفحه زن سفیدپوش خوندم اینایی که الان هرررچی مینویسم میان میگن کوتاه تر بنویس کجا بودن؟


مسئله جذابیت یک نکته ست. مسئله اینکه حتی خط اولو نخونی ببینی مجذوبش میشی یا نه و فقط تا چشمت به حجم متن خورد بگی نه نمیخونم یه چیز دیگه ست. 

حتی یک بار نشد یک نفر بیاد به من بگه خانم فراهانی من وقت گذاشتم این مقدار حرفی که شما زدی خوندم. ولی جذاب نبود. به این دلیل... مثلا تعلیق نداشت. یا یکنواخت بود. یا جملات تکراری داشت. یا موضوع بد بود. یا اصن بگه خلاف عقیده من بود. یا خالی از دانش و مطالعه بود و شما بدون خوندن یک خط کتاب اومدی 4 صفحه زر زدی دریغ از دوزار محتوا! 

هیچ وقت هیچ کس اینا رو به من نگفت. نه به خاطر اینکه محتوام خوب بود. بخاطر اینکه کلا نمیخوندن حتی دو سه خط اولش رو که نسبت به موضوع بیان یه نظری بدن. بدون خوندن حتی یک واژه از متن یا حتی عنوانش اومدن گفتن کوتاهتر بنویس لطفا. 


واس همین چیزاس که میخوام نوشتنو کنار بذارم. 

من نمیتونم کوتاه بنویسم. نمیتونم دائما خودمو شکنجه بدم برای تغییر کردن و باب طبع مخاطب شدن آخرش واس طاووس شدن راه رفتن خودمم یادم بره همینی هم که دارم از دستم بپره. 

نوشتن تنها پناهگاه و فضاییه که برای بیرون ریختن خودم دارم. 

نمیخوام این فضا رو برای جلب رضایت دیگران از دست بدم. 

داغون میشم اگر یه روز حس کنم دیگه خلاقیتی برای ساختن جمله ندارم. دیگه جمله سازی رو فراموش کردم. 

ولی دیگه هیچ وقت از کسی نخواهم پرسید نظرت راجع به این متن یا هرچی چیه. 


کاریزمای کشوندن مخاطب دنبال خودم رو ندارم. پس دیگه به امید خونده شدن نمی‌نویسم. و منتشر هم نمیکنم. 


میرم دنبال یه کاری میگردم که توش پرفکت باشم. یه چیزی که توش گزینه های دیگه رو حذف کنن تا برای کار من وقت بذارن یا حاصل کار من رو خواهان باشن. هرچیزی میتونه باشه. آشپزی مثلا. یا حتی جارو زدن خیابون. هر چیزی. 


سماجت تو راهی که نمیتونی بهترین و درخشانترین مصداقش باشی سوزوندن وقته. وقت برنمیگرده. هرچی زودتر بفهمی داری وقت میسوزونی کمتر ضرر میدی. 

با این تفاسیر وارد مرحله جدیدی میشیم. 

شروع میکنم به مقاومت در برابر خویشتن و میل به منتشر کردن و نظرخواهی از دیگران. 


سعی خودمو میکنم. ببینیم چقد موفق میشم. چقد عرضه دارم مقابل خودم بایستم و خواسته های نفسانی و میل به دیده شدن رو پس بزنم. هوم؟ 

اگر توکلی داشتم باید الان جمله مو با "توکل برخدا ببینیم چی میشه" تموم میکردم. 

ولی مجورم با یه پایان بندی ضربتی مث همون "هوم؟ " و ول کردن کلام روی هوا بدون یه فرود منحنی تموم کنم. 



والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

  • تارَک؛ یک میزانتروپ

نظرات  (۲)

من ب شخصه زیاد فیلم میبینم، نه هر فیلمی، اول میرم نقدشو میخونم...کامل بعد میرم سراغ دیدنش اونم گاهی نه یک بار و دوبار
یادمه فیلم آقای هیچکس رو ک چند بار دیدم, اونم به توصیه یکی ازدوستان, دنبال این سایتها بودم ک ی نقد کامل و جامع رو ازش ببینم, جالب اینجا بود ک اکثر سایت ها هم کپی شده گذاشته بودن
کاش ی وقت بزاری و نگاهت به این فیلم رو روی کیبورد بیاری
کم نویسی رو تنها ب پای عجول و سطجی نگر بودن انسان میشه گذاشت 
تو فضایی ک ادم برای حل مسایل میون روابط زندگیش بهترین راه صحبت کردن و مطرح کردنه, اونم به شکل واضح و کامل ب نظرم بی انصافیه ک بلند نوشتن رو کنار بزاری و تو هم ب جمع کثیر عجول جامعه بپیوندی
ساعت یک و ربع نصب شبه اما نتونستم اینو ننویسم
امیدوارم به  بلند نویسیت ادامه بدی
پاسخ:
Mr. Nobody ؟؟؟ همون که جرد لتو بازی کرده؟ توی فهرست فیلماییه که می‌خوام ببینم:))
ممنون که میخونی :) خوشحالم کردی با کامنتت
سلام.
مدت کوتاهی هست نوشته هات رو دنبال میکنم و کلا در جریان همه نوشته هات نیستم ولی همون جندتایی که خوندم اینقدر برام دل نشین بود که دوست داشتم هر وقت نوشته میشی تو رو بخونم. راستش من هم در مورد بلند نوشتن همین چالش تو رو دارم. تا قبل از اینکه این نوشته ات رو بخونم هم کر میکردم فقط خودمم که اینطوری اهل طولانی خوانی هستم . الان میدونم که حداقل دو نفر اینطوری وجود داره:))
خونده نشدن مطالب طولانی رو به خودت نگیر. این آسیبب هست که فضای مجازی به ذهن انسان وارد کرده . اینقدر مطلب های کوچولوی هیجان انگیز خونده که ذهنش عادت کرده در زمان کوتاه تری به لذت حاصل از تموم شدن و ترشح اندورفین برسه و شرطی شده بعد از خوندن یکی دو خط سریع اندورفین براش ترشح بشه. یکی از ناراحتی های وبلاگیم این بود که چرا وقتی یه حط مینویسم ۶ تا نظر میخوره بلافاصله حالا در مورد هرچی که میخواد باشه مهم نیست. میگی حالم بده میان میگن ما هم همین طور:|ولی وقتی به قول شما ۴ صفجه مینویسی اون هم ۴ صفحه ای که نتیجه فکر و تحلیل و تجربه ات هست اصلا خونده نمیشخ چه برسه به اینکه کسی بخواد روش تحلیلی هم ارائه بده.
من خیلی وقت هست تصمیم گرفتم‌برای خودم بنویسم و شاید شاید کسی که مثل خودمه و هر هزار روز یک بار سر و کارش با مطالب من بیفته. خواهش میکنم نوشتن‌رو کنار نذار ! برای دل خودت و دلی مثل دل خودت بنویس. فارغ از دیده شدن و خونده شدن و حتی اصلا اینکه موافق پیدا میکنی یا مخالف‌. بعضی ها لحظه هاشون رو با دم و بازدم میگذرونند. من دم و بازدمم برای اینه که لحظه هامو بریزم‌سر انگشتام و توی کلماتم...
لطفا از این‌نفس کشیدن دست برندار. فکر کن اینم یه جور عذابه توی این جهنم خصوصی:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی