یک روز صبح بیدار شدم و دیدم که یک دیوانه ام یک لحظه عاشق خودم هستم و یک لحظه از خودم گریزانم با مرگ حرف زدم. با خدا کتک کاری کردم
تا عاقبت تسکینی بر من نازل شد
خط خطی کردم...
پی نوشت1: توضیحات تغییر خواهد کرد. پی نوشت2: به روز رسانی دیر به دیر پی نوشت3: چیز هایی را از وبلاگ سابقم منتقل خواهم کرد در صورتی که مایلید با ماقبل 18 سالگی و روزهای ناشیانه ام آشنا شوید می توانید به همین آدرس در سرویس بلاگفا مراجعه فرمایید.
سلام خانم فراهانی. من عادت به گذاشتن پیام و تمجید از دیگران ندارم ، اما شما مرا وادار به این کار کردید. ابتدا نقدتان درباره next floor را دیدم. کنجکاو شدم برای ادامه مطلب و لینک وبلاگتان را باز کردم. تا آخر خواندم. بسیار لذت بردم. نکاتی در آن دیدم که تحسین مرا برانگیخت. کنجکاو شدم و کانالتان در تلگرام را باز کردم. بلافاصله عضو شدم.
راستش دوباره کنجکاو شدم که بدانم نویسنده کیست. وقتی دیدم متولد 74 هستید تحسینم دو صد چندان شد. راستش مدتها بود که کسی اینچنین تحسینم را برنیانگیخته بود. نه فقط درباره نقدتان بل مطالب دیگرتان و نیز روحیه فلسفی تان.
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنت....
(فقط ای کاش نام دنیای خصوصی این تارک دنیای عمومی، جهنم نبود. این نام برازنده این دنیای زیبا نیست... اما با تارک دنیا بسیار موافقم و البته میفهمم چرا جهنم توصیف شده است: چون آگاهی همیشه با رنج توامان است...)
پاینده باشید.
پاسخ:
خیلی دیره که این کامنت رو دارم میبینم. بعد یک سال وبلاگ چک کردهم.
با این حال الان به واسطه کانال دوستان خوبی شدهیم و منم از محبت شما مثل همیشه بسیار سپاسگزارم :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.