تولدم مبـــــــــــــــــــاااااااااااااااارکــــــــــــــــــــــــــــــــ :) ^_^
میتونم بگم بهترین تولدی که میتونستم برای 20 سالگیم داشته باشم رو داشتم
بابام یه روز زودتر ازموعد برام جشن گرفت و دیشب یه سورپرایز خیلی خوب داشتم
میدونید؟ آدما به شیوه های متفاوتی سورپرایز میشن. من براتون تعریف نمیکنم که اون سورپرایز چی بود چون شاید به نظر شما خیلی معمولی و بی اهمیت باشه یا اینکه برای اینکه عمق و محتواشو توضیح بدم مجبور شم جزئیات بیشتری رو بگم که نمیخوام راجع بهشون برای کسی هیچ وقت حرف بزنم...
ولی مهم اینه که برای من خیلی بزرگ بود.
پ.ن 1 : امروز روز اهدای خونه. اهدای خون اهدای زندگی :))) این چیزیه که هی به خودم میگم " تولد من ینی اهدای زندگی :))) "
پ.ن 2 : خدا به طایر قدسم سلامتی اش رو برگردونه... سرطان خون داره و هممون داریم به طرز دشواری برای روز پیوند مغز استخوانش انتظار می کشیم
پ.ن 3 : 510 هزار تومن به علاوه یک ساعت رومنسون هدیه گرفتم. اون پول برای اینه که باهاش یکی از آرزوهام رو براورده کنم و یکی از کلاسهای مهمی که همیشه آرزوش رو داشتم برم. من خیلی کلاسها رو دوس دارم برم و الان تو بحران " اولویت بندی " هستم
هر وقت به اینکه چطوری بهترین استفاده رو از اون کادو ببرم فکر می کنم استرس می گیرم :|
پ.ن 4 : دقت کردین گوگل تو روز تولد من آرمش کیک و شیرینیه؟ :)))))
خیلی باحاله ^_^
فک می کردم تولد 20 سالگی باید یه چیز خاص و متفاوت و دور از خانواده باشه ولی شدیدا نظرم عوض شده
هر چیزی بهترینش کنار پدر و مادرته
20 سالگی چیز جالبی نیست. یه حزن و اندوه مزخرفی تو خودش داره. شبیه بالاترین نقطه ی یه سرازیریه. افتادن تو مسیر زندگی بزرگسالانه و همه ویژگی های مسخره و آزار دهنده ش.
انگار که تازه وارد زندگی جدی شدی یا اینکه انگار تااااااااازه دو رقمی شدی!
خلاصه زیاد حس جالبی نیست. کلا روز تولد در کنار حسای خوب و خوشحال کننده ش یه سری چیزای دیگه ام داره که زیاد دوست داشتنی نیستن.
ولی این خیلی خوبه که کسایی تو زندگیت باشن که یه کاری کنن تو اون حس رو فراموش کنی.
خدا رو شکر می کنم.
خدایا شکرت.